کتاب «شیخین» روایتی است از زندگانی ابوبکر و عمر، دو شخصیت تأثیرگذار صدر اسلام. «طه حسین» این نویسنده‌ی پرآوازه‌ی مصری، انگیزه‌ی خود برای نگارش این کتاب را ادای دِین به این بزرگواران اعلام می‌کند: «اگر من پیرو دانسته‌های خود در این باب بودم، به نگارش این سخن، که تقریباً تکراری است، آغاز نمی‌کردم. ولی در خود دوستی و محبتی نسبت به آن دو می‌یابم که مرا به مشارکت با دیگران در نوشتن ایشان، وسوسه می‌کند«[1]

هم‌چنین طه حسین به‌زعم خود کوشیده است روشی متفاوت از شیوه‌ی مرسوم سیره‌نویسان را در نوشتن این کتاب به‌کار گیرد: «من در آن‌چه از این رویدادها روایت شده بسیار بدگمانم و یقین دارم که آن‌چه گذشتگان، از تاریخ این دو پیشوای بزرگ و دوره‌ی کوتاهی که در آن عهده‌دار کار مسلمانان بوده‌اند، نوشته‌اند بیشتر به افسانه مانند است تا نگارش و ثبت رویدادهایی که به روزگارشان بوده و پیشِ‌رویِ انسانیت، راهی به زندگانیِ سراسر نوین گشوده است.»[2] آن‌چنان که از این گفته‌ها برمی‌آید، هدف وی از نگارش کتاب، نه تکرار مکررات آن‌هم با انبوه قدیس‌سازی‌هایی که به ناحق در قبال شیخین صورت گرفته است می‌باشد، بلکه شناساندن و روشن‌کردن روشی است که شیخین بنا نهاده‌اند؛ روشی که به باور وی، خلفا و فرمان‌روایان پس از ایشان در آن کوتاهی کردند: «من اکنون این گفتار را املا نمی‌کنم تا شیخین را بستایم و تاریخ پیروزی‌های روزگارانشان را به‌تفصیل بگویم، بلکه به‌دنبال کاری سخت مخالف اینم: در پی آنم تا شخصیت ابوبکر و عمر-ره- را بشناسم و به خواننده بشناسانم، آن‌چنان ‌که سیره‌ی این دو و رویدادهای زمان آنان و نیز شیوه‌ی زندگی مسلمانان پس از آنان تصویر می‌کند ـ شیوه‌ای که در پیش‌آمدهای گوناگون و فتنه و آزمایش‌های عرب، تأثیری به‌سزا دارد«[3]

آن‌چه در کتاب طه حسین احتمالاً نوآورانه به‌نظر برسد، به‌کاربردن واژه‌ی «شیخین» برای دو خلیفه‌ی اول، در ادبیات عرب است. در زبان عربی و ادبیات اسلامی، شیخین تا پیش از آن، نزد محدثین به «بخاری» و «مسلم»، نزد متکلمین به «ابوهشام» و «ابوعلی جبایی»، نزد برخی از فقها به «رافعی» و «نووی» و در کتب حنفیه به «ابوحنیفه» و «ابویوسف قاضی» اطلاق می‌شده است؛[4] اما در زبان و ادبیات فارسی، نمونه‌هایی از کاربرد شیخین در معنی ابوبکر و عمر به چشم می‌خورد: «پسر سماک گفت این خلیفه بر راه شیخین می‌رود یعنی ابوبکر(رض) و عمر(رض) تا فرمان وی برابر فرمان پیغامبر است.»(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 525)[5] به‌عبارت دیگر، اصطلاح شیخین، بیشتر از آن‌که در زبان عربی رایج باشد، در زبان و ادبیات فارسی رایج بوده است.

چهارده سال بعد (1356) شیخینِ دیگری از کرانه‌ی خلیج‌فارس، برای سیراب‌کردن خلأ و تشنگی چندین ساله‌ی فارس‌زبانان و شاید بهتر است بگوییم ناآشنایان به زبان عربی، از زیر قلم خالصانه‌ی شیخ «عبدالرحیم خطیب» به رشته‌ی تحریر درمی‌آید. چهارده سال، فرصت خوبی بوده است برای این‌که آوازه‌ی شیخینِ طه حسین به گوش او برسد و در انتخاب عنوان و شیوه‌ی نگاهش به تاریخ، الهام‌بخش او گردد. ارجاع خطیب به کتاب‌ها و مطالبی از نویسندگان عرب و به‌خصوص نویسندگان مصری هم‌چون «عباس عقاد» و...، دلیلی بر آشنایی شیخ خطیب با آثار این سرزمین‌ها و پیگیری آن‌هاست که ممکن است شیخین نیز یکی از آن‌ها بوده باشد؛ اما آن‌چه کمتر مورد تردید است، ابداع واژه‌ی «صهرین» برای عنوان کتاب سیره‌ی عثمان(رض) و علی(رض) توسط عبدالرحیم خطیب است.

آن‌چه سبب شده است تا کتاب شیخینِ ایرانی حجیم‌تر باشد، نه اشاره‌ی مفصل به هر موضوع، که پرداختن به موضوعات بیشتر است؛ زیرا مخاطب فارس‌زبان ایرانی، نخستین‌بار است چنین محتوایی را بدون محدودیت‌های ترجمه‌ای می‌خواند. علاوه بر این، اطلاعات عمومی‌ای که در پانوشت در اختیار خواننده قرار می‌گیرد، بر این افزایش حجم کمک کرده است و این شاید رمز اصلی استقبال مردم و چاپ مجدد چندین‌باره‌ی این کتاب باشد.

تاریخی که در هر دو کتاب شیخین روایت می‌شود، یک تاریخ تحلیلی به‌شمار نمی‌رود؛ اما آن‌چه این دو را از سایر کتاب‌های سیره متمایز می‌گرداند چالشی است که در انتخاب روایت‌ها صورت گرفته است. رویکرد این دو نفر در این چالش، مقداری متفاوت از هم است. طه حسین با رویکردی عقلانی، امکان رخداد روایت‌های مشهور را بررسی می‌کند و با این شیوه، به حذف روایت‌های نامعقول و بعضاً مشهور می‌پردازد؛ برای مثال، او بر این باور بود سربازی که در بحبوحه‌ی جنگ و دفاع از خود است، چگونه می‌تواند گزارش کامل و درستی را روایت کند؛ آن‌چه با صحّت بیشتری می‌تواند مورد استناد قرار گیرد، تأثیراتی است که جنگ نهاده است؛ مانند تعداد کشته‌شدگان، غنایم، اسیران و... آن‌هم معمولاً به روایت طرف پیروز جنگ و با تأخیر زمانی چشم‌گیر.[6] اگرچه طه حسین در شیخین، این‌چنین رویکردی را در تعامل با روایات و نص به‌کار گرفته است؛ اما در کتاب «علی هامش السیرة»(بر حاشیه‌ی سیره)، نه‌تنها از این روش بهره نبرده است، بلکه از نصوص و روایاتی استفاده کرده است که در ضعیف‌ترین و بعضاً خرافی‌ترین حالت خود قرار دارند و بویی از روش اثبات عقلانی برای امکان رخداد چنین وقایعی در آن یافت نمی‌شود[7] و بیشتر، تاریخ و روایات را دست‌مایه‌ی طرحِ داستان‌نویسیِ خود از سیره‌ی نبوی کرده است.

شیخ خطیب با اتخاذ موضعی میانه، ضمن ذکر منبع و متن عربی روایات در پانوشت کتاب، پس از بررسی صحّت روایات، به انتخاب عقلانی از بین نصوص معتبر می‌پردازد. خطیب تمام تلاش خود را کرده که یک اثر تاریخی و تحقیقی را در اختیار خواننده قرار بدهد و از ادبیات داستانی و روایی استفاده نکند. برخلاف طه حسین که در بحث‌های اختلافی و مذهبی مطرح‌شده، به استدلال‌آوری برای روشن‌ترشدن مسأله می‌پردازد؛[8] شیخ خطیب از آن گذر کرده و تلاش نکرده است که در راستای باورهای مذهبی خاصی استدلال بیاورد و کتابش را از یک اثر تاریخی به یک اثر صرفاً مذهبی تقلیل دهد: «مطالب و اموری که در این کتاب ذکر شده است، از کتاب‌های تاریخی موثقی اخذ شده است و صرفاً جنبه‌ی تاریخی دارد نه مذهبی. لذا نه عقیده‌ی مذهبی کسی را تأیید و نه عقیده‌ی مذهبی کسی را رد می‌کند«[9]

 

ارجاعات:

[1] حسین، طه (1381)، شیخین، مترجم: مصطفی جباری، نشر نی، ص 15.

[2] همان ص 16.

[3] همان ص 18.

[4] مدرس، میرزا محمدعلی (1369)، ریحانة الادب، انتشارات خیام، جلد 3، ص 334.

[5] لغت‌نامه‌ی دهخدا.

[6] حسین، طه (1381)، شیخین، مترجم: مصطفی جباری، نشر نی، ص 17.

[7] حسین، طه (1985)، علی‌هامش‌السیرة، الأجزاء الثلاثة، الشرکة العالمیة الکتاب، مکتبة المدرسة، بیروت.

[8] حسین، طه (1381)، شیخین، مترجم: مصطفی جباری، نشر نی، ص 83.

[9] خطیب، عبدالرحیم (1382)، شیخین، نشر احسان، چاپ ششم، ص 15.